آموزش خانواده بیماران معتاد ( قسمت دوم )

آموزش خانواده بیماران معتاد - قسمت دوم

 

بارها برنامه های مستند راز بقاء را تماشا کرده اید و خیلی وقتها نیز حوصله اتان از دیدن دانشمندی که مدت زمان زیادی از عمر خود را به تحقیق درباره به عنوان مثال پشه ها اختصاص داده، سر رفته است!

شاید از خودتان پرسیده باشید به چه دردی می خورد یک دانشمند کلی وقت و هزینه صرف کند که مثلا جنس ماده پشه آنوفل بیماری مالاریا را منتقل می کند، این پشه  در مرداب ها تخم ریزی می کند، نوزادش قبل از اینکه به پشه بالغ تبدیل شود مدتی بصورت لارو در آب زندگی می کند و هزاران نکته دیگر که دانستن یا نداستن آن برای ما آب و نان نمی شود!

حال تصور کنید در جایی که شما زندگی می کنید بیماری مالاریا شیوع پیدا کند! در چنین شرایطی که هر نیش پشه می تواند به منزله ابتلا به مالاریا باشد زندگی بسیار تلخ و ناگوار خواهد بود. و همه مخصوصا سیستم های بهداشتی تلاش می کنند به هر صورت که شده از گسترش این بیماری جلوگیری کنند. ولی از کجا باید شروع کنیم؟!

 

بله درست است می توانیم از پشه ها نمونه گیری کنیم و جایی که پشه آنوفل پیدا کردیم آنجا را منطقه خطر درنظر بگیریم! چون می دانیم این پشه ها در مکانهایی که آب راکد وجود دارد تولید مثل و تخم ریزی می کنند می توانیم با خشکاندن آب های راکد از تولید مثل این نوع پشه هم جلوگیری کنیم همچنین می دانیم که چه جاهایی را باید سم پاشی کنیم!

 

امروزه  اگر می توانیم از گسترش بیماریها جلوگیری کنیم  بخاطر تلاش کسانی است که بیماری ها و مسایل مرتبط با آنها را ریز به ریز و به خوبی شناخته اند!

 

با همین مثال ساده می توانیم به دو اصل منطقی زیر پی ببریم:

 

اگر تصمیم دارید کسی را به بدترین وجه نابود کنید و روزگارش را سیاه نمایید راهش آنست  که ابتدا او را کاملا بشناسید!

اگر تصمیم دارید به کسی  به بهترین وجه کمک کنید و زندگی او را از تباهی و سیاهی به روشنی و نیک بختی دگرگون کنید راهش آنست که او را کاملا بشناسید!

 

و اما داستان نحوه برخورد با فرد معتاد...

 

با توجه به مقدمه ای که در بالا به آن پرداختیم اگر تصمیم گرفته ایم به یک فرد معتاد کمک کنیم باید باور داشته باشیم که هرچه بیشتر اورا بشناسیم به همان اندازه می توانیم به او کمک کنیم.

 

مسئله را زیاد پیچیده نکنید! برای شروع برخورد با یک فرد معتاد نیازمند آن هستیم که دو مورد زیر را کاملا بشناسیم و شناخت خود را درباره آنها بالا ببریم. این دو مورد عبارتند از:

1- اعتیاد را به عنوان یک بیماری جدا از فرد معتاد کاملا بشناسیم و دریابیم که این بیماری چه مشخصاتی دارد،  نحوه پیشگیری، برخورد و درمان آن چگونه است.

2- فرد معتاد را به عنوان انسانی که به بیماری اعتیاد مبتلا شده بشناسیم و دریابیم که اعتیاد باعث چه تغییراتی در وی شده است.

این همه مقدمه چینی کردیم تا به یک جمله ساده اشاره کنیم و آن جمله ساده اینست که:

اعتیاد یک بیماری مزمن، پیشرونده و عودکننده است.

 

خواستم بگویم : شاید باور نکنید ولی اگر بیمار و اطرافیانش تنها این یک جمله ساده را بپذیرند و درک کنند ...! متأسفانه نتوانستم بزرگی فواید دانستن این جمله را تنها با گفتن یک جمله دیگر بیان کنم!

 

به همین خاطر می گویم:

 

شاید باور نکنید! ولی اگر بیمار و اطرافیانش این یک جمله ساده را نپذیرند و درک نکنند قطعا نخواهند توانست اعتیاد و آسیب های مربوط به آن را متوقف کنند!

 

حال اگر بپذیریم که اعتیاد یک بیماری مزمن، پیشرونده و عود کننده است.

 به نظر شما احسان با دانستن این تعریف ساده از اعتیاد، از چه اشتباهاتی در ارتباط با برادرش می توانست جلوگیری کند؟

 اصلا آیا احسان در برخورد با برادرش اشتباه کرده است یا نه؟

 شاید شما هم نمی توانید اعتیاد را به اینصورت بپذیرید ؟

بازگشت به صفحه اصلی

 

 

بازگشت به صفحه اصلی ...